این چند روز چندبار نوشتم که چرکنویس شد
چندبارم اومدم شرو کنم به نوشتن که اونقدر اولین جملهش زشت بود که ترجیح دادم ننویسم.
یکی دو بارم اینجوری شد ک هی داشتم دست دست میکردم بنویسم یا نه که یکی به دادم رسید نشست به همه غرغرام گوش داد و حالم کمی مساعد شد.
نمیدونم این روزا چی داره برا نوشتن غیر از غرغر
ولی خب ازونجایی که واقعا نمیخواستم سال جدید با پستهای غرغری شرو بشه، هی اجتناب کردم، هی پشت گوش انداختم نوشتنو و حرفامو قورت دادم.
ولی خب باید بنویسم دیگه. بهم گفتن بنویس. نمیگفتن هم خودم میدونستم که این حال و روز فقط یه دوا داره اونم نوشتنه.
خب حالا چی بگیم؟
تو دو جمله غرهامو بخوام جمع کنم میشه:
شرایط مزخرفتر شد از همه لحاظ، یاران را چه شد.
همین :)
خب اولین دغدغهم برای امسال رو فکر کنم لو دادم. چیزی که بود خیلی وقتا شاید همیشه. تو دو سال اخیر بیشتر به چشمم اومد و این مدت اخیر شدیدا اذیتم میکرد: فکر شلوغ و با جزئیات زیاد حرف زدن.
دغدغه بعدی امسال شناختن بهتر مرزا بود. یه ورژن از این مرزها رو خوب شناختم و پذیرفتم که در مورد روابطم و آدمای اطرافم بود. حق و حقوق و خواستهها و سلیقه و اخلاق. الان تو یه ورژن دیگهش گیر کردم. اینکه خیلی جاها نمیفمم دارم قوانین از پیش تعریف شده تو ذهنمو دنبال میکنم یا واقعا خواست خودم هست یه چیزی. اون قوانین یجوری در واقع محیطمه ولی خب خیلی عمیقتر. اونقدر عمیق که حتی به سختی میشه به شخص یا فکت فیزیکیای ربطش داد و به راحتی میشه درونی در نظرش گرفت ولی خب وقتی ریز میشم میبینم نه! واقعا این من نیستم! تاثیر محیطمه!
چیزای دیگه هم هست که شاید خیلی اولویت نیست. ینی هست ها! همین اصلا! شناخت اولویتهای زندگیم و هر چند روز یبار آپدیت کردنشون. من این یک سال اخیر به برنامه و اولویتی گیر دادم که تهش هیچی نشد. هیچیه هیچی! خب اینو میتونستم آپدیت کنم خیلی جاها تو این یک سال ولی نکردم یا بهتره بگم به آپدیتش فکر کردم و خیلی پلن عوض کردم ولی عملا مغزم قابلیت این تغییر رو نداشت! آهان همین! تغییر! این خودش یکی از اون غولای بی شاخ و دمه که دقیقا وسط ذهن ما حتی شاید دم در ورودیش جا خوش کرده نشسته و چک میکنه خدایی نکرده زبونم لال یوقت تو فاز تغییر مغییر نرفته باشما!!!! نبینما!!!!! عه! همه فکرا سر جاشون تو اتاقای خودتون میشینین صداتون در نمیاد! صبح چک میکنم همه سر جاشون باشن! چشم سفیدا!
خلاصه که ری حالا نمیخوام حرف بد بزنم اول سالی، ولی شما نگا کن دیگه اوضاع مارو!
از صدقه سر اون غر اولی که زدم، ینی همون خلاصهای که تو دو جمله گفتم، جمله دومش، تو فکر یه سری کارای جدید بصورت جدی برای پر کردن جای خالی همونا هستم. میدونم تا حالا هزار بار از این حرفا زدم ولی دیگه واقعا میخوام امسال یه تی به خودم بدم خدا بخواد.
یکی از این کارا سر و سامون دادن به پوفر هست. حالا چه از طریق وبلاگ چه کانال. باید ببینم چقدر میتونم وقت بذارم ولی یکی از معدود انگیزههام تو سال جدید هست.
کتابی که دنبالش بودم تا بتونم فلسفه اسم شاهزاده پوفرو بگم هم پیدا شده دیگه بهونهای نیس :)
درباره این سایت